هر بار که می دیدمش، دستمال سفیدی که گاه گلدوزی داشت و گاه ساده بود، توجهم را جلب می کرد. بنظرم می رسید آن دستمال های زیبا در آن دستان ظریف، نماد توجه به طبیعت و جنگل است. می گفت: برای تولید اینهمه کاغذ که دستمال های امروزی هم از آن جنس هستند صدها هزار درخت نابود و جنگل های پهناور به بیابان تبدیل می شوند.
مه لقا ملاح فقط اهل نماد و شعار نبود؛ به آنچه می گفت اعتقاد داشت و به هر چه اعتقاد داشت عمل می کرد. حتی اگر بر هزینه هایش بیفزاید و زندگی را بر او دشوار کند... چنانچه با حوصله تمام، طی دهه ها تولید زباله را در خانه خود کاهش داد و حتی به صفر رساند. زباله خشک را به مراکز بازیافت می رساند و زباله تر را کمپوست می کرد تا از معدود خانه هایی در ایران باشد که از آن زباله ای به طبیعت سرازیر نمی شود.
یک بار برایم تعریف کرد که سال ها قبل از انقلاب وقتی در کتابخانه دانشگاه تهران اشتغال به کار داشته، مطالعه کتاب "بهار خاموش" نوشته راشل کارسون انگیزه و توجه به محیط زیست را در او بیدار کرد. همان وقت ها می شنود که استادی در دانشکده فنی دانشگاه تهران به طور ویژه به موضوع محیط زیست توجه دارد و فعال است. می پرسد و به سراغش می رود.
خانم ملاح می گفت: به اتاق دکتر تقی ابتکار رفتم و با هم صحبت کردیم. از حرف هایم خوشحال شد و گفت: چرا اینقدر دیر آمدی؟ آن جمله در ذهنم ماند که ما عقبیم و با تاخیر می خواهیم به موضوع مهم محیط زیست بپردازیم، پس باید بیشتر و سریع تر حرکت کنیم.
حالا میراث مه لقای عزیز ایجاد یکی از اولین و سرشناس ترین تشکل های مردم نهاد محیط زیستی به نام جمعیت زنان مبارز با آلودگی محیط زیست برای مردم ایران است. آن هم در زمانی که از اشتغال رسمی خود بازنشسته شده بود... بازنشستگی برای چنین زنی ابتدای حرکت عظیم اجتماعی اش بود. او پس از بازنشستگی با تاثیرگذاری و الهام بخشی منحصر به فردی نقش عظیمی در مسیر بیداری و آگاهی مردم ایران نسبت به طبیعت و محیط زیست ایفا کرد و برای اصلاح فرهنگ و سبک زندگی ایرانیان لحظه ای قرار و آرام نگرفت؛ این، اعجاز زندگی مه لقا ملاح است.
برای من مایه افتخار بوده که در دولت های آقای خاتمی، دوره سوم شورای شهر تهران و دولت اول آقای روحانی همواره از پیگیری ها و تذکراتش بهره بردم و شاهد حمایت هایش از طبیعت و سلامت مردم بودم که دردمندانه، خستگی ناپذیر و مستمر دنبال می کرد؛ از موضوع جنگل ها تا هوا و بنزین پتروشیمی. او لایق بهترین ها بود و از همین رو نامش در میان برگزیدگان جوایز معتبری مانند جایزه ملی محیط زیست یا بخش سرآمدان جایزه پروفسور مریم میرزاخانی آمد. ولی راستش مه لقا ملاح به این جوایز هیچ نیازی نداشت، بلکه این جامعه ایران بود که باید نام بلند او را بارها و بارها می شنید تا پرسشگر راهش شود و به نجات خود برخیزد.
باز هم خاطره ها را به یاد می آورم؛ این قوی ترین حس در هنگامه از دست دادن عزیزان است. آخرین بار در سالروز تولد 100 سالگی اش به همراه جمعی از همکاران و فعالان محیط زیست به منزلش رفتیم. مهربانی، امید، لطافت و صبوری از نگاه و صدایش می بارید؛ در فضای خانه ای که مامن دلسوزان محیط زیست ایران شده بود.
فقدانش تسلیت و البته که او الهام بخش این نسل و نسل های آتی خواهد ماند.
منبع: روزنامه شرق