اوایل صبح بود که نفیسه به خانه من آمد. در چهره اش ترکیبی از دو حالت خوشحالی و حیرت را به عیان می دیدم. معلوم بود که صبحِ خود را با خبر خوشی آغاز کرده است؛
اما حیرت او از چه بود؟ شاید در این فکر بود که چگونه خوشحالی سر صبحی خود را امتداد بخشد. او را به خانه دعوت کردم. هنوز صبحانه نخورده بود. او را به لقمه ای نان و کاسه ای شیر دعوت کردم. با او نشستم تا به هنگام صبحانه خوردنش، دریابم که چرا این موقع روز به سراغ من آمده است.
نفیسه مهلت نداد از او سوالی کنم. بلافاصله پس از این که اولین جرعه شیر را نوشید، بی مقدمه و با هیجان شروع کرد به سخن گفتن: «حدست درباره خدیجه درست بود. جان شیفته خدیجه عاشق شده است.» و با همین دو جمله کوتاه خوشحالی و تعجب خودش را به من منتقل کرد. این که خدیجه پس از سالها دل به کسی سپرده، خبر بسیار خوشحال کننده ای بود. اما چه کسی توانسته است این چنین خدیجه را شیفته و شیدای خود کند؟
فصل «حبل المتین عشق و عقل»
از کتاب بانوی اول؛ روایتی تاریخی داستانی از زندگی همسر پیامبر
لینک دانلود کتاب:
https://women.gov.ir/fa/news/14678/